ابزار شخصی
اینجا هستید: خانه » تفسیر قرآن کریم » تفسیر سوره مریم - ۱: زکریا (ع) و یحیی (ع)
عملیات مدرک

تفسیر سوره مریم - ۱: زکریا (ع) و یحیی (ع)

(۴ جلسه؛ ۵٫۱ ساعت) شرح و تفسیر انفسی از سوره شریفه مریم (س): دعای حضرت زکریا (ع) و تولد حضرت یحیی (ع)

در این مجموعه دکتر سلیمان پناه تفسیر انفسی آیات 1-15 سوره مریم را بیان می نماید.

 

جلسه تمامی سخنرانی جزوات گزیده ها
1
MP3 1:23 PDF MP3
2
MP3 1:28 PDF MP3
3
MP3 0:44 PDF MP3
4 MP3 1:36 PDF MP3
همه - PDF MP3

 

 

برگزیده های سخنرانی

جلسه اول

 
  • تفسیر انفسی یعنی تفسیری که متوجه با نفس است. به عبارت دیگر این نوع تفسیر می کوشد ببیند که این آیات چه تأثیری روی خود شخص می گذارد و هر کسی با توجه به تفسیری که از این آیات و قرآن کریم پذیرفته، قرآن را معنا می کند و ما به ازاهای درونی خودش را پیدا می کند.
  • هر آیه ای یک ظهوری هم در درون ما دارد. هر آیاتی از آیات خدا، هر تجلیی از تجلیات خدا، یک جنبه درونی دارد یک جنبه بیرونی.
  • " العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء"  علم نوری است که خدا می تاباند در قلب هر کس که بخواهد. پس علم را خدا می دهد و معلم هم خداست  و معلم واقعی خداست. اگر معلم خداست، هیچ حرفی برای کسی که به او آموخته شده غلط نیست. فقط وقتی  که مقایسه می شود با بیرون و با چیزهای دیگر و مقایسه می کنند با حرفهای دیگران ممکن است تضاد و تناقض و تضارب و اختلاف پیش بیاید با این حرفها. ولی هر کسی هر حرفی را از خدا یاد گرفته برای او در آن مقطع در آن شرایط درست است. اما از بیرون که نگاه می کنیم می گوییم حالا بیا بالا درست است که اینرا فهمیدی این حرف را از بیرون که نگاه می کنیم، می گوییم حرف را کاملتر بفهم بهتر بفهم بیا بالاتر. ولی اونجا که فهمیدی در آن مقطع که فهمیدی، آنکه یادت داده است خداست.
  • آموزگار خداست و کلی هم گفت. "علم الانسان ما لم یعلم" آموخت به انسان آنچه را انسان نمی دانست. اگر آموزگار خدا بود، خدا چیزی غلط یاد کسی نمی دهد. منتهی باید حیطه آن دانش را بفهمیم چیست. جایگاهش که مشخص شود معلوم می شود که غلط نیست.
  • یعنی ما بوسیله خدا ایجاد شدیم. هر چیزی که وابسته به دیگری باشد یعنی نیست. آن دیگری هست که هست.
  • پس می گوید اشاره در مقابل کسانی لازم است که بهتانی بزنند و ملحدند. مریم (ع) به اشاره روی آورد چون مورد بهتان قرار گرفت. بهش تهمت زدند. هر گاه کسی بهش به خاطر الهامات غیبی تهمت زده می شود، این به اشاره روی بیاورد.
  • حقیقتش در درون خودش بود آن لذتی که داشت. یک مسیحی دارد نشانه حالات خوش معنوی اوست که داشته است و این حالات خوشی که داشته و بصورت مسیح در آمده اشاره کرد به آن حالت خوشش. نکته این است که هرکه می گوید ما اهل الله هستیم، بایست مسیح را نشان بدهد. هرکه می گوید بر ما الهام شده است، در مقابل اهل بهتان، زور، بایستی بگوید چه داری تو؟ نشانه ات چیست؟ نشانه اگر تو می گویی خدا را من دیدم، شناختم پس توکلت [کجاست]؟ پس اعتمادت بر خدا [کجاست]؟ پس پرهیزت از دروغ و حرام خواری و اینها [کجاست]؟ خوب تو چه یاد گرفتی؟ نشانه اش کجاست؟ اگر داری نشان بده مسیح را. یعنی اشاره کن. یعنی حرف نزن. چون حرف را انکار می کنند. حرف که همه می توانند بزنند. اشاره کن به مسیحت.
  • محور اصلی این سوره مبارکه را آیه 97 این سوره آنجایی که آقای طباطبایی می فرمایند خلاصه کرده: "فانما یسرناه بلسانک لتبشر به المتقین و تنذر به قوما لدا" ما این قرآن را به زبان تو آسان ساختیم تا بشارت بدهی اهل تقوی را و بترسانی مردمی لجوج را. در واقع می بینید دو چیز است: تبشیر و انذار. در واقع داستانهایی که گفته می شود بشارت ببینید چگونه حضرت عیسی از حضرت مریم دنیا آمد؛ چگونه حضرت زکریا حضرت یحیی را دارا شد. چگونه انبیا دیگر علیهم السلام زندگی کردند به درجاتی که رسیدند، رسیدند. بعضی از [آنها] را مفصل می فرماید و بعضی از آنها را مختصر می فرماید. پس آن جنبه بشارت، سرمشق و الگو در زکریا در مریم، در ابراهیم و در اسماعیل علیهم السلام داشته باشید و در انبیا دیگر و یک جنبه هم عاقبت سوء افرادی که از سنتهای نیک برگشتند. نماز را ضایع ساختند. احکام الهی را تباه ساختند و راه گمراهی را انتخاب کردند. از آن جنبه هم مشخص می کند سرنوشت بدکاران [چیست]. پس محورش بشارت است. خبر خوش دادن است و از طرفی هم ترساندن است اگر انسان منحرف شود و راه غلط را انتخاب کند و کجروی کند.
  • ذکر حقیقی این است که ذاکر در آن گم شود. ذاکر نبیند که من دارم این کارها را می کنم؛ من دارم ذکر می گویم؛ من اینجا رفتم؛ من اونجا رفتم؛ همینجور روش زندگیش جوری می شود که در این روش زندگی و زی اش جوری هست که در معرض خدا قرار دارد نه اینکه حالا بگوید من مسجد می روم من دعا می خوانم اینها اگر این [چیزها] را بگوید و فکر کند، ذاکر آشکار است و در ذکر گم نشده است. ذکر حقیقی این است که ذاکر آنکه ذکر می گوید در ذکرش گم شود.    
  • رحمت سابقش را یادآور کنید. من همان هستم که بچه بودم تو بزرگم کردی. من همان بودم که نام نیک تو به [من] دادی. من همان بودم که جاهل بودم تو عالمم کردی. همان بودم که تو مرا قبلا می نواختی. این توسل جستن به خود شخص است توسط خود شخص. لطف خود شخص را وسیله قرار می دهید برای لطف جدید گرفتن. یعنی حضرت ذکریا گفت: من همانی هستم که در طول عمرم بدبخت نشدم به خاطر اینکه هرچه از تو خواستم به [من] دادی و همیشه به من لطف کردی. پس حالا که مضطرم و پیرتر هستم و در مانده تر هستم، کسی که آن موقعی که احتیاج نداشتم به من لطف می کرد؛ پیر نبودم جوان بودم به من لطف می کرد؛ قطعا چنین شخصی در موقع اضطرار و درماندگی به من بیشتر لطف می کند. آن موقع که در مانده نبودم لطف کردی به این شدت. این در واقع به رحمت خدا توسل می جوید که رحمت جدیدی کسب کند.

 

جلسه دوم

 

 

  • این ادب را جلسات پیش هم عرض کردم.  در قرآن خواندن خوب هست ما توجه کنیم  ببینیم که در چه شرایطی چطور حرف زدند. چه گفتند انبیاء الهی؟ اینها زبانشان زبان تربیت شده بود و ارواحشان، ارواح مقدس پاک بود. نوع برخوردشان الگو و اسوه است برای همه ما. بنابراین ایشان و قتی که چیزی را از خدا خواست، دعا کرد با این تعبیر که تو شنونده دعایی. تو سمیع الدعایی. یعنی دعا اجابت می شود نزد تو. تو دعا را رد نخواهی کرد.
  • "هنالک دعا زکریا" آنجا بود که زکریا دعا کرد. یعنی مشاهده آن صحنه بود که باعث شد که زکریا دعا کند و این خواسته را مطرح کند. پس انگیزه و باعث و مسبب دعا کردن حضرت زکریا و درخواست حضرت یحیی از خدا مشاهده رزقی بود که حضرت مریم (س) از خدا دریافت می کرد.
  • درخواستش هم معلوم هست چه هست. "رب هب لی من لدنک ذریـه طیبه" به من ذریه ای پاک از نزد خودت بده.
  • و تو بهترین وارثان هستی. یعنی من وارث می خواهم به دلایل خاصی ولی دو جور می شود دید: اول اینکه بطور ظاهری بگوییم او به پای تو نمی رسد تو بهتر از او هستی. اگر [قدری] توحیدی تر نگاه کنیم او هم تجلی تو هست. ارث بردن او هم ارث بردن تو است. تو بهترین وارثان هستی. هر کسی هم که ارث می برد از تو است. اگر مقام فنا بگیریم یعنی هر کسی که ارث می برد غیر از تو نیست. [یعنی] من اگر می گویم یک وارث می خواهم غیر تو را نمی خواهم. در او ترا می بینم. غیر از تو من کسی را تقاضا نکردم.
  • توجه کنید ادب در دعا را چگونه دعا می کند. چیزی را از خدا می خواهد خدا را به آن وصف معرفی می کند. مثل اینکه شما بگویید خدایا من یک استاد می خواهم تو بهترین معلم هایی. یعنی هر کسی که به من یاد دهد تویی. خدایا من یک یاور می خواهم تو بهترین یاورانی. به جای اینکه بگویی خدایا من یک یاور می خواهم بگویی تو بهترین یاورانی. یعنی هر کس که مرا یاری کند از سوی تو آمده است. هر کس که وارث من بشود تو هستی. وارث تویی هیچ کس غیر از تو ارث نمی برد.
  • جنید رحمه الله گفته است: "یحیی" نامیده شده است؛ و قبل از او کسی بدین نام نامیده نشده بود زیرا "یحیی" کسی است که با طاعت و موافقت زنده شده باشد؛ زنده کسی است که با اطاعت و عبودیت زنده شده باشد. کسی که با عبودیت زندگی نداشته باشد، زنده نیست. بنابراین سرش این بود که مطیع بود؛ عبد بود و نمی میرد با ذنب و مخالفت. مرده کیست؟ کسی که گنهکار است. گنهکار مرده است و هر کس که صفات و ویژگی اش این باشد نقصان خلاف و زبان سرزنش  در هیچ حال بر او جاری نشود. هیچ کسی نمی گوید که این خلاف کار است. هیچ کس نمی گوید که اینرا مذمت کنید؛ سرزنش کنید. بلکه محمود باشد سیرش از مبدأ امرش تا منتهایش. کسی که از اول بچگی تا آخر عمرش هر کاری که کرده پسندیده بوده است.
  • "فهب لی من لدنک ولیا" از نزد خودت من از تو می خواهم چیزی است که نشانه تو دارد بوی تو دارد رنگ تو دارد این تو را مقدم داشت بر ولی می گوید ادب ورزید در دعایش خدا را مقدم داشت. نگفت: من فرزندی می خواهم از نزد تو. گفت: من چیزی از نزد تو می خواهم که می خواهم آن فرزند باشد. این فرق می کند.
  • گفتار ملائکه است. اما این در جواب گفت: رب پروردگارا نگفت خدایا بگیر. خودش مستقیم با خدا صحبت کرد. برای اینکه بگوید من می دانم که تو از صدای من آگاهی. از نیاز من اگاهی. من فکر نمی کنم که تو واسطه احتیاج داشته باشی برای اینکه حرف مرا بشنوی. بعد در آیه بعد خود خدا جوابش را می دهد دیگر ملائکه با او صحبت نمی کنند. پس خبر بشارت را ملائکه آوردند همانطور که از سوره مبارکه آل عمران مطرح است پاسخ ملائکه را مستقیم به خود خدا داد.
  • گرچه از عمل خود مأیوس بودم اما از فضل تو مأیوس نبودم. یعنی سوال این است. این حرف یعنی اینکه من از خودم مایوسم. فضل توست پس. باز گفته اند غایت رجاء (رجا���h�U���h�U0��h�U���h�UH��h�U��h�U@��h�U قال رب انی یکون لی غلام" این یک جمله نهایت یأس از خود و امید به خدا را می رساند. نهایت امید است امید به خدا یأس از خود تواناییها و شایستگیهای خود. و متولد شد برای او مثل یحیی.
  • تسبیح و تنزیه خداست از عجز. چرا گفت تسبیح کنید؟ برای اینکه خدا نا توان نیست از اینکه به پیری فرزندی عطا کند در سنینی که مأیوس هست از همه چیز. بنابراین تسبیح خدا یعنی از خدا قطع امید نکنید در هر شرایطی قدرتش تام است. هیچ اسباب و علل لازم نیست شما بخواهید. قدرت او تام است. نا امید نشوید از خدا، در بدترین فصل ها در بدترین زمانها غیر مترقبه ترین شرایط لطفش را ممکن است برساند به شما.

جلسه سوم


  • این سوره مبارکه مریم همانطور که ملاحظه خواهید فرمود یکی از اسرارش توکل بر خداست و اعتماد بر قدرت لا یتناهی خداست و نومید نشدن از خداست که مادری مانند حضرت مریم بدون پدر فرزندی به دنیا خواهد آورد و پیری مانند حضرت زکریا از همسری نازا فرزند به دنیا می آورد و کودکی مانند حضرت یحیی کتاب و حکمت در کودکی دریافت می کند و مثل حضرت عیسی در گهواره سخن می گوید و اعلام نبوت می کند. اینها همه نشانه چیست؟ نشانه این است که قدرت خدا نا متناهی است و شما در هر شرایطی که باشید اگر توکلتان بر خدا باشد خدا شما را سرپرستی خواهد کرد. خدا جبران نقصها و عجزها و ناتوانیهای شما خواهد کرد.
  • اگر عجز خود را با قدرت خدا پیوند بزنیم هیچ غمی و نارحتی نباید داشته باشیم اما اگر از خدا ببریم در هر شرایطی باشیم هشدارش این است که تباه خواهید شد.
  • اگر مانند حضرت زکریا خفی، خالصانه و با استعداد به خدا روی آوردیم و خالصانه گفتیم که خدایا دست ما را بگیر شرطش همین است و لو اینکه از ما قدمی برداشته شود و ابراز علاقه کنیم منظور ابراز علاقه زبانی نیست (بعدا در تفسیر خواهیم دید) ابراز علاقه وجودی کنیم قطعا جبران خواهد کرد. برعکس اگر ابراز استغنا کنیم مثلا بگوییم بچه ام معلمهای خوب دارد، دوستهای خوب دارد، شهر خوب است، تلوزیون برنامه های خوبی دارد؛ کتابهای خوبی برایش خریدم؛ آن اظهار استغنا می بینیم همان راه بیچارگی است، همان انحراف را می زاید، از درونش می زاید و انحراف [به سمت او] می آید.

به هوش باش که هنگام باد استغنا            هزار خرمن طاعت به جویی ننهند.

اگر کسی احساس کند خودش تدابیر را چیده است، خودش برنامه هایش درست است، همه چیز درست است، یک ذره عنایت از سرش کنار رود بیچاره است

این همه گفتیم لیک اندر بسیج                   بی عنایات خدا هیچیم هیچ

بی عنایات حق و خاصان حق                  گر ملک باشد سیه هستش ورق

این [موضوع] اصلی این آیات است. یعنی یاد بگیریم به این اولیای الهی اقتدا کنیم همانطور که اینها عجزشان را دیدند و به قدرت لا یتناهی خداوند تمسک جستند، و توکل کردند خدا هم عهده دار امورشان شد؛ قیم امورشان شد؛ ولی امورشان شد و نجاتشان داد.

  • اگر شما یک چیزی را بخوانید به شکلی که حواستان هیچ جا نباشد؛ همه چیز را رها کرده غرق در آن متن شوید؛ ایشان می گوید معنای به قوت گرفتن کتاب یعنی متجرد شدن برای خواندن آن یعنی به شکلی که همه چیز را از ذهنتان [خارج کنید]. هیچ نگرانی حالا بچه ام کجاست؛ مغازه ام چه شد؛غذایم درست هست؛ همه حواستان [کامل] بلکه همه وجودتان خلاصه شود در این متنی که خدا به شما داده بخوانید. این اخذ کتاب با قوت می شود.

 

  • آنهائیکه ظرفیت دارند، آنها محبت بر وقار و طمئنینه و متانتشان می افزاید. اینجا هم وقتی که گفت "حنانی" بود از نزد ما، زکات و پاکیزه بود، بلافاصله گفت "و کان تقیا" و متقی بود؛ تقوا پیشه بود نسبت به ما. اینطور نبود که تا لطف ما را دید بگوید که خدا که با ما این حرفها را ندارد من گناه هم کردم؛ کردم یا حداقل اینکه نترسیدم از خدا، خوفی از خدا نداشتم، خشیتی از خدا نداشتم اشکالی ندارد. آن ادب خودش را رعایت کرد. با اینکه حنان بود و زکات بود ولی تقی هم بود متقی هم بود اینطور نبود که بی جنبه ای کند گستاخی کند؛ در پیشگاه خدای تعالی جسارت به خرج دهد. حرمت خدای تعالی را نگه می داشت هر چند که خدا هم خیلی او را دوست می داشت و به او محبت زیاد کرده بود.
  • چون این کینه حضرت یحیی به دل آن شاه و آن زن گرفته شد، آنها بالاخره حضرت یحیی را به شهادت رساندند و سرش را روی تشت طلا آوردند جلوی آن پادشاه و آن زن گذاشتند به حدی که می گویند حضرت سید الشهداء (ع) زمانی که راه افتادتد از مکه به سمت کربلا و می آمدند عراق در بین راه مقطع به مقطع هرچند یکبار می گفتند که از پستی های دنیا همین بس که سر یحیی نبی باید به صورت هدیه پیش یک زنا کار برده شود و به این ترتیب خبر شهادت خودشان را هم می دادند. خبر پلیدی دنیا را هم می دادند. که دنیا چقدر پست است که با حضرت یحیی و حضرت سیدالشهداء (ع) چه کار کرد.


جلسه چهارم


  • تفاسیر انفسی سعی می کنند ما به ازاء این حضرت زکریا و حضرت یحیی و همسر و اینها را در خود شخص پیدا کنند. ببینند مثلا زکریا در درون هر کسی کیست؟ یحیی کیست؟ همسرش کیست؟ پیری برای ما چه معنایی دارد؟ نازایی برای ما چه معنایی دارد؟ این معانی شخصی است که در تفاسیر انفسی مهم است. چون  هر یک از این انبیاء یک بشر بودند یک انسان بودند و یک جنبه ای از انسانیت را یا جنبه هایی ازانسانیت را متبلور و شکوفا ساخته بودند. بنابراین آن جنبه در ما هست. اگر ما به آن شدت و حدت آنرا شکوفا سازیم، ما زکریا گونه می شویم یا یحیی گونه می شویم. مثلا ابراهیم وار می شویم. آن جنبه ای که ابراهیم را ابراهیم کرد در بسیاری از انسانهای دیگر هم هست. بنابراین ابراهیم را در خود بایست پیدا کرد.  
  • اینها به این معنی نیست که زکریا یک شخص خارجی نبوده؛ زکریا یک شخصی بوده؛ نوح یک شخصی بوده؛ ابراهیم یک شخصی بوده؛ همه اینها اشخاصی بودند منتهی چون بعدی از انسانیت در آنها به شکل خاصی تبلور یافته بود، آن بعد در شناخت آن پیامبر و آن نبی مهم است که برای ما مدل و اسوه و الگوی رفتاری باشد که اگر ما بخواهیم آن مسیر را طی کنبم و طی طریق کنیم چگونه اینکار را انجام دهیم.
  • اینکه گفت خدایا برای من آیه ای قرار بده نشانه ای قرار بده در آیه دهم "قال رب اجعل لی آیه" گفت پروردگارا برای من یک نشانه ای قرار بده می گوید این نشانه برای این بود که بداند چگونه از بدن مرده، قلب زنده به نور خدا متولد می شود. گفتیم سوال شده مگر زکریا پیامبرنبود، به خدا اعتماد نداشت که نشانه می خواست؟ این نشانه را بعدا خواهیم دید برداشتی که اهل عرفان می کنند، عرض کردیم این تفاسیر عرفانی است، می گویند مسیر سیر و سلوکی که طی آن قلب متولد می شود را هدایت درخواست کرد. که به من یاد بده که چگونه هدایت شوم که قلب را [زنده کنم] .  قلب از من زاییده شود. نشانه بر صدق گفتار خدا نمی خواهد.  بلکه نشانه می خواست و هدایتی می خواست که چگونه این کار را انجام دهد. بچه را متولد بسازد.
  • حالا یک جاهایی بعدا خواهیم دید بعضی آیات را چنین معنا کرده اند که نفس اینقدر مکار است که زبان قلب را گاهی یاد می گیرد. زبان قلب را یاد می گیرد با زبان قلب کالای خودش را ارائه می دهد. با زبان قلب سخن می گوید. همان حرفها را [پوشش] قشنگی بر آن می کشد؛ خدمت به خلق، پارسایی، محبت، عشق همان حرفها را به زبان دیگری می زند. به جای اینکه بگوید من می خواهم معروف شوم، می گوید من می خواهم خدمت به خلق کنم. در واقع می خواهد شهرت پیدا کند و معروف شود، ولی می گوید می خواهم خدمت به خلق کنم. همان زبان را یاد می گیرد و آدم باید خیلی زرنگ باشد که زبان آنرا تشخیص دهد.
  • پیش با همت بود اسرار جان            از خسان محفوظ تر از لعل کان 

افراد با همت اسرار جان را افشا نمی کردند. اگر کسی شایستگی نداشت یا احساس می کردند دست کم می گرفت و حاظر نیست برایش فداکاری کند به او نمی گفتند. اگر [هرچه می خواست ]به او می دادند ولی یک حرف تربیتی به او نمی زدند. چون می گفتند این خس است، پست است، ارزش اینها را از بین می برد و نمی گفتند، ولی از مادیات هرچه می خواست می دادند. حالا ما حالمان برعکس هست. مردم کم همت کسانی هستند که حرف زیاد می زنند ولی از مادیات نمی گذرند.

 

 

  • این وارث به دلیل خاصی آنرا می خواهم. به این خاطر که به تو برسم آنرا می خواهم. نه اینکه به جای تو او را بخواهم. یک وقت می گویی یک چیزی را به جای چیزی دیگر می خواهی، یک موقع او را به عنوان وسیله می خواهی. این هم یک نکته دیگر ادب در دعا کردن. هر چه را از خدا می خواهید اگر به خاطر آن چیز بخواهید بی ادب هستید. اگر به خاطر خدا بخواهید و به عنوان یک وسیله بخواهید و واقعا یک وسیله باشد نه اینکه نادرست از آن استفاده کنید، مانع راه شود و تازه وقتی گرفتید مانع راهتان شود؛ واقعا بدانید که این وسیله ای است که لازم دارید آنوقت این ادب دعا کردن [وجود داشته] وگرنه از خدا غیر خدا خواستن بی ادبی است.
  • حضرت امام صادق (ع) فرمودند: " چهل روز آسمان بر یحیی و بر حسین می گریستند وقتی کشته شدند." حالا آسمان می گریست چیست معنایش مختلف است. حالا یکی ممکن است بگوید منظور باران است. مقصود آسمانهای معنوی است که عزادار شده بودند.
  • پس ناسلامتی وقتی است که انسان به قهری مبتلا شود که لطف در آن نباشد. وگرنه به قهری که لطف در آن باشد اگر مبتلا شود عدم سلامت نیست.
  • همه می میرند و باقی می مانی تو. بنابراین این را فهمید که مقام فنا بهتر است. آما تا آنجا برسد، یار و یاور می خواهد. رفیق راه می خواهد. قلب می خواهد. اگر قلب نداشته باشد نمی تواند به آن مقام برسد. پس رفیق و مددکار و همسفر را ولی [نامید].  قلب ولی روح در رسیدن به مقام فنا است. اینکه عرض کردم ادب دعا کردن از حضرت زکریا در این سوره مبارکه باید یاد بگیریم این است که: نهایت کار را خدا قرار دهیم و این به این معنی نیست که من این و آن را نمی خواهم. به شرطی اینها را باید بخواهی که ابنها فقط ابزاریت داشته باشند. مطلوبیت ذاتی نداشته باشند.
  • این نکته را دقت کنید همه ما ممکن است نازا باشیم. صد تا بچه و نسل هم داشته باشیم اما نازا باشیم. یکی از استادهای ما گله ای می کرد می گفت: من هنوز فرزندی ندارم. منظورش این بود که من هنوز کسی که نتیجه من باشد، زنده کننده راه من باشد ندارم. با اینکه فرزند داشتند و شاگرد هم زیاد داشتند می گفتند من هنوز فرزندی ندارم. پس عقیم بودن یعنی نتیجه خیر نداشتن. یعنی خیری برایش نبودن. ممکن است یک نفر صدها هزار نفر یار غار و ایل و تبار و فرزند و نتیجه و نبیره و ندیده داشته باشد اما عقیم باشد. خیری نداشته باشد.
  •  یکی از کسانی که مرده بود هنگامی [که] خاک می کردند موفق شده بودند عکسی از او بگیرند. صورتش را بر خاک نهاده بودند و آن کفن را برداشته بودند. آخرین درجه ذلت که صورت که مظهر همه کمالات و زیباییهای شخص است آخر کار باید بر خاک شود و بر خاک چسبیده شود و ما باید در نمازها در حالت عادی همیشه [صورت] را بر خاک بچسبانیم. واقعا هم صورت را بچسبانیم و نه به زبان. این عکس نشان می داد که تمام شد. هر چه که داده بود، گرفت.
  • یکی از ما نمی گوییم که حالا می خوهیم باردار شویم روزه بگیریم یا مثلا قرآن بخوانیم یا همتمان را از دنیا برداریم. می گوید خدا به او دستور داد سه روز روزه [بگیر ] و به قومش هم گفت این کارها را بکنید و این کارها برای این بود که استعداد یحیی برای قبول فیض حق قوی شود و اینها همت می گماشتند بر آن روحی که می خواست در آن نطفه بیاید تا آن روح تقویت شود و اینها تقویت آن روح بود. همینکه گفت غزل آوردم که من مه نوسفرم  یاریم کن. یک بچه که دارد می آید نو سفر است بایست والدین، پدر بزرگ، مادربزرگ، دوستان قوم و خویشان یاریش کنند این بچه کی می خواهد متولد شود چگونه یاریش می کنند؟ با همت گماشتن برایش دعا کردن برایش ذکر گفتن.
  • حضرت مریم هم روزه گرفت. روزه سکوت که گرفت، می گوید او سکوت کرد تا بچه اش سخن گوید. توجه کنید که چه می شود. شما چشم ظاهر را می بندید و چشم باطن باز می شود. این جمله مهمترین جمله ای است که در بحث امروز است: " زیرا مدار کار وجود بر ظهور و بطون است. هرچه از باطن کم آید ظاهر گرفته و جبرانش می کند و برعکس. این را نیکو بفهم مطلب را خواهی گرفت ان شاء الله." هر چه از ظاهر کم شود، باطن می گیرد و هر چه از باطن کم شود، ظاهر می گیرد. یعنی چه؟ یعنی اینکه شما هر چیز را از بیرون از دست دهی درون تقویت می شود. هر چه را. مدار بر همین است که شما یک چیز ظاهری را از دست دهید و یک چیز باطنی را بگیرید. عزت ظاهری از دست دهید و عزت باطنی بگیرید. هر چیز که از ظاهر دارید باید از دست دهید تا از دست ندهید درونی آنرا نمی بینید.
  • فکر نکنید که اگر کسی وکیل ندارد و پول ندارد وکیل بگیرد و شما حق او را بخورید مساله ای ایجاد نمی کند. این بچه است و حالیش نمی شود این مساله ای ایجاد نمی کند. بلکه غیورترین مدافعان را آنها دارند. " یا حرز من لا حرز له" در دعای جوشن کبیر " یا قیاس من لا قیاس له" .
  • امام سجاد (ع) فرمود: پدرم در روز آخر زندگیشان قبل از شهادتشان وصیتی به من کردند: گفتند که پدرم یعنی حضرت علی (ع) روز آخر زندگیشان به من یک وصیتی کردند، به من و امام حسن. آخرین وصیت حضرت امیر هنگام مرگ به فرزندان این است و آخرین وصیت حضرت سید الشهداء (ع) به امام سجاد این است و آخرین وصیت حضرت سجاد (ع) به امام باقر (ع) هم این است که: "ایاک و ظلم من لا یجدعلیک ناصر الا الله" بپرهبز از ظلم به کسی که جز خدا یاوری علیه تو ندارد. چرا؟ چون بدترین جلالها را نشان می دهد. حضرت یحیی وقتی مرد خدا هفتاد هزار نفر را به خاطرش کشت و اجازه نداد خونش [پایمال شود] . همین حضرت سید الشهداء که خیلی با حضرت یحیی مقایسه کرده اند ما فقط [در مورد حادثه کربلا تا ظهر عاشورا صحبت می کنبم]. بعد از ظهر عاشورا [صحبتی نمی کنیم] تا شام غریبان. دیگر نمی گوییم که پس از آن چه شد. کسانی که در کربلا بودند و در روز عاشورا آن کار را کردند با قیام مختار ثقفی و توابین و اینها و قیام زید و فرزند مالک اشتر ابراهیم بن مالک اشتر که قیام کردند جوری کشتند این شمر و عبیدالله و اینها را که... این جلالی است که در درون جمال محض نهفته است. به همین دلیل در نصایح اخلاقی هم خیلی گفته اند که اگر می خواهید کسی که [کاربدی کرده] آسیبی نبیند آن را باز پس دهید. اگر توهینی کرد توهینش را برگردانبد. اگر بر نگردانید [بد] زمین می خورد.

 

 

 

آیتم‌های مربوط
Copyright 2007, by the Contributing Authors. Cite/attribute Resource. mehrdad. (2007, June 07). تفسیر سوره مریم - ۱: زکریا (ع) و یحیی (ع). Retrieved November 29, 2020, from Awwal.org: Irfan and Islamic Mysticism Web site: http://plone.awwal.org/home/holy-quran-fa/sura-maryam-1. All Rights Reserved.